این آقا آمد بعد جلسه پشت در موسسه ، وقتى آمدم بیرون دیدم با عصبانیت و با حالت دعوا انگار که یقه ما را میخواهد بگیرد، میگوید شما آمدى به این جلسه که اشکالات من را بگیرى؟! ، آمدى که مچ بگیرى؟! گفتم آقا! چرا میگویى مچ گیرى؟ شما خودت اسم تمام بزرگان اسلام و علماء را از بالا تا پایین میاورى و میگویى فلانى گفت فلان، اینها اسمش نقد است، بنده که با احترام دارم میگویم این سوال جوابش چیست؟، شد مچگیرى؟!
عصبانى نشست در ماشین ، در را محکم بست و رو کرد به مسئول آن جلسه و گفت ، در این جلسه دیگر یا جاى من است یا جاى ایشان! ، در صورتیکه مدتى قبل که نمیدانست ما قصد اشکال کردن داریم، یک وقتى نمیرفتم جلسه، میگفت فلانى چرا نیامده است؟
انجمن اسلامى دانشجویان آمریکا و کانادا سال هفتاد و یک ما را دعوت کردند تگزاس در سمینار انجمن، ایشان هم دعوت بود، قرار بچههاى انجمن هم این بود که ما دو نفر با هم بحث کنیم، بعد که ایشان فهمید ما هم قرار است بیاییم و با او بحث کنیم، پاى تلفن فحش هایى داد که مسئول انجمن میگفت کاش مکالمات را ضبط کرده بودم!
سال هفتاد و سه و چهار یک وقتى ایشان آمده بود همین مشهد، که رابط بین ما تماس گرفت که فلانى آمده و میخواهد بشینیم با هم صحبت کنیم، رفتیم همین خیابان خسروى نو در یک خانه اى نشستیم به حرف زدن، خیلى دوستانه ، هفت هشت ساعت جلسه طول کشید و نزدیک اذان صبح تمام شد، گفتم بیاییم من سى چهل سوال بنویسم، شما مکتوب جواب بده بعد هم ویراستارى کن و اینرا منتشر کنیم تا این ابهامات در جامعه برطرف شود، قول داد در جلسه که این کار را بکنیم، موقع بیرون رفتن از خانه ، گفتم جلسه اول براى این کار را کى بگذاریم؟ اسمش هم مناظره نباشد، پرسش و پاسخ باشد، درست دم در، موقع خداحافظى، زد زیرش.